کد مطلب:90333 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:133

فضیل بن عیاض











ابوعلی، فضیل بن عیاض بن مسعود بن بشر تمیمی طالقانی، در بصره یا كوفه اقامت داشت. وی یكی از زهاد مشهور و از رجال طریقت است. او در جوانی بین

[صفحه 232]

ابیورد و سرخس، به راهزنی مشغول بود، اما دیری نپایید كه از كردار خود پشیمان گردید و راه توبه و بازگشت به سوی خدا را، در پیش گرفت و از راهزنی، به زهد و پارسایی، تا پایان عمر انتقال یافت.

علت توبه اش، تاثیر عجیب یكی از آیات قرآن در وی بود، او عاشق دختری زیبا بود، نشانی منزل دختر را یافت، از دیوار منزل او بالا رفت و به بام رسید، ناگهان شنید كسی این آیه را تلاوت می كند:

«الم یان للذین آمنوا ان تخشع قلوبهم لذكر الله.»: آیا برای كسانی كه ایمان آورده اند، هنگام آن نرسیده كه دلهایشان به یاد خدا نرم (و فروتن) گردد.

این آیه چنان در او تاثیر گذاشت كه به یكباره، منقلب شد و با سوز دل گفت: «فقد آن»: یعنی نوبت آن رسید. از همانجا برگشت و به خرابه ای كه در مسیر راهش بود وارد شد، كاروانی را دید كه در مورد ماندن، یا حركت گفتگو داشتند، عده ای می گفتند، پاسی از شب كه گذشت برویم و شماری می گفتند: حتما تا صبح در اینجا بمانیم، زیرا فضیل و دار و دسته اش، راه را بسته و اموال ما را غارت می كنند! فضیل كه این سخنان را شنید، سخت متاثر شد، نزد آنها آمد و گفت: برادران من فضیلم و از كردارم، پشیمان شده ام و از خداوند طلب عفو می كنم، برخیزید و بروید كه از من، به شما و دیگران آزاری نخواهد رسید.

سفیان بن عیینه گوید: هارون الرشید، ما را نزد خود فراخواند و ما بر او وارد شدیم، فضیل هم با ما بود، در حالی كه سر خود را به ردایش پوشانده بود، به من رو كرد و گفت: در این جمع هارون (امیرالمومنین) كدام است؟ گفتم این و با انگشت به هارون اشاره كردم، فضیل گفت: ای نیكو صورت، تویی كه زمام امور این امت (مسلمانان) به دست گرفته ای؟ گفت: آری. گفت: بار بزرگی بر شانه ی خود حمل كرده ای و مسئولیت عظیمی را عهده دار شده ای! هارون با شنیدن سخنان وی گریان شد، سپس به هر یك

[صفحه 233]

كیسه ای داد كه محتوای آن مبلغی زر بود.

همگی كیسه ها را برداشتیم و تنها كسی كه نپذیرفت، فضیل بود.

هارون، با دیدن این منظره كه بر او گران آمد، گفت: یا اباعلی! اگر این مال را حلال نمی دانی كه خود در آن تصرف كنی، لااقل به كسی كه بدهكار است بده و گرسنه ای را سیر كن و یا عریانی را بپوشان!

فضیل از قبول مال، در صرف این موارد نیز، عذر خواست. سفیان گوید: وقتی كه از منزل هارون رفتیم، به او گفتم: شما در نپذیرفتن این مال، به اشتباه افتادی، زیرا اگر خود مصرف نمی كردی، دست كم در امر خیری، خرج می نمودی! وی محاسن مرا از روی تعجب گرفته و گفت: ابومحمد تو مردی فقیه و دانشمندی كه مردم این شهر، به تو نظر دارند و تو را احترام می گذارند، اما متاسفم كه بر چنین اشتباهی، صحه می گذاری و عملی نادرست را تصحیح می كنی؟ آنگاه گفت: اگر تصرف در این اموال برای دیگران جایز و گوارا بود، به همان جهت برای من هم جایز می بود.

هارون روزی به فضیل گفت: تا چه حد زهد را پیشه خود ساخته ای؟ فضیل گفت: زهد تو از من بیشتر است. هارون گفت: چطور؟ فضیل گفت: بدین جهت كه من از دنیا كناره گرفته ام و تو از آخرت، با اینكه دنیا فانی خواهد شد، اما آخرت باقی و جاویدان است! پس تو از من زاهدتری، زیرا از چیزی كه همیشه باقی است اعراض نموده ای!

از سخنان فضیل، این است كه می گوید: زمانی كه خداوند، عبدی را دوست داشته باشد، اندوه او را زیاد می كند و اگر بر بنده ای غضبناك باشد، دنیایش را گسترده می سازد، تا به دنیا، مشغول گردد و آخرت را، از یاد ببرد و اگر روزی خدای را معصیت كنم، تاریكی آن گناه، در روی خادم و چهره ی نزدیكانم می بینم و اگر یك دعای مقرون به اجابت داشته باشم، آن را برای امام و رهبر مسلمانان، ذخیره می كنم و در حق او دعا می نمایم زیرا اگر رهبر، صالح و نیكوكار باشد، بی گمان امنیت برای بندگان خدا و بلاد آنها، در پی دارد، سپس گفت: مهربانی و ملاطفت و حسن خلق هر فرد، با

[صفحه 234]

اهل مجلس و نزدیكانش از عبادت در شب و روزه در روز، برای او بهتر خواهد بود.

ابوعلی رازی گوید: در مدت سی سالی كه با فضیل می نشستم، هرگز او را خندان و حتی متبسم ندیدم، مگر روزی كه فرزندش «علی» از دنیا رفت، آن روز او را خرسند دیدم، به او گفتم: امروز كه روز اندوه است، چرا تو را متبسم می بینم؟ گفت: چون خداوند او را، دوست داشت و او را، به سوی خود دعوت نمود، من این محبت را به فال نیك گرفته و مسرور گردیدم.

سپس گوید: فرزند او جوانی نیكوكار و از بزرگان صالحان و نیكوكاران بود كه در محبت خدای متعال جان سپرد. عبدالله مبارك گفت: روزی كه فضیل از دنیا رفت حزن و اندوه هم، از دنیا رخت بربست.

فضیل در ابیورد یا سمرقند، دیده به دنیا گشود و زندگی را، در ابیورد آغاز و سپس به كوفه انتقال یافته و از راویان حدیث شنید از آن پس به مكه ی معظمه، منتقل شد و مجاورت بیت الله الحرام را اختیار نمود، تا در سال 180 هجری قمری،چشم از جهان فروبست.

[صفحه 235]


صفحه 232، 233، 234، 235.